بوي گودال
شب جمعه شب زيارتي سيدالشهدا عليه السلام
جانِ من هستي ولي از تن جدا افتاده اي
عرش رحمان از چه زير دست و پا افتاده اي؟! .
اينچنيني كه برادر صورتت زخمي شده
از رويِ مركب گمانم بي هوا افتاده اي
ديدم آن چيزي كه يعقوب از پسرهايش شنيد
يوسفم هستي و دست گرگها افتاده اي .
پيكرت را نيزه تقطيع هجائي كرد و رفت
حا و نون و يا و سينم ، جا به جا افتاده اي
.
لبيك يا حسين
التماس دعا