خاطراتی از عملیات محرم

…..انفجار خمپاره آنقدرشدید بود که چندین نفر شهید شدن🌹 صدای آشنای مجروحی را درسروصدای گلوله ها وخمپاره ها شنیدم سریع پاشدم نفر پشت سری، لباسم راگرفت گفت بشین الان تیر میخوری توجه نکردم جلوتررفتم منور بالای سرم روشن شد وچهره اش رادیدم… برادرم (فرهاد)بود که حسین رحمانی وشهید علیرضا رضایی درحال بستن زخمهایش بودند واوداشت …

خاطراتی از عملیات محرم ادامه »