سردار نظری

خاطرات تصویری

خاطرات عملیات والفجر ۴ قسمت دوم

به دلیل وجود منافقین برای برهم زدن عملیاتهای ایران ، بارها عملیات به تعویق می افتاد و مقر ما لو میرفت اسم مقری که در آن چادرهایمان را برپا کرده بودیم مقر کاتیوشا نام گرفت زیرا یک شب که از خستگی راهپیمایهای آن روز در خواب عمیقی بودیم ناگهان صدای انفجارات مهیبی همه ما را …

خاطرات عملیات والفجر ۴ قسمت دوم ادامه »

خاطرات عملیات والفجر ۴ قسمت اول

عملیات والفجر ۴ در دشت وسیع و دره “شیلر” میان شهر مرزی “بانه” و “مریوان” با فرو رفتگی خاصی که از خاک عراق به داخل ایران دارد شروع شد. منطقه مهمی در گذشته و تاریخ جنگ تحمیلی به شمار میرود. بلندیهای “سورن”، “سور کوه”و “کانی مانگا” در دهانه این دشت قرار دارند. عملیات “والفجر۴” در …

خاطرات عملیات والفجر ۴ قسمت اول ادامه »

خاطرات دوره 6 ماهه و عملیات بدر سال 1363 قسمت آخر(پانزدهم)

آخرین قسمت از خاطرات عملیات بدر ۱۵-……..بیشتر خطوط توسط نیروهای عراق شکسته شده بود وبه دلیل اینکه در محاصره آنها گرفتار نشویم به ما دستور دادند کمی عقب تر در پشت جاده ای که ارتفاع بلندی داشت مستقر شویم . من و دوست بسیار خوبم محمد مهدی جلالی وشهید محمد حسن منتظری داخل یک سنگر …

خاطرات دوره 6 ماهه و عملیات بدر سال 1363 قسمت آخر(پانزدهم) ادامه »

خاطرات دوره 6 ماهه و عملیات بدر سال 1363 قسمت چهاردهم

تشنگی به همه مسلط شده بود عراقی ها هم مثل اینکه از آتش تهیه ریختن خسته شده بودند وفرصتی پیش آمد تا دوستان همرزم را ببینیم وکمی با هم صحبت کنیم . قرار شد یکی داوطلبانه برایمان آب تهیه کند ولی رفتن به عقبه خودمان برای آوردن آب هم زمان و هم توان بالا میخواست …

خاطرات دوره 6 ماهه و عملیات بدر سال 1363 قسمت چهاردهم ادامه »

خاطرات دوره 6 ماهه و عملیات بدر سال 1363 قسمت سیزدهم

.پاتکهای عراق تلفات زیادی بر ما بجا میگذاشت ، به همین خاطر ما را برای رفتن به خط آماده کردند. در یک ستون و به طرف خط پدافندی به راه افتادیم . ما را بعداز ظهر ودر روشنایی روز حرکت دادند از کنار جاده به طرف خط به یک ستون و با تجهیزات کامل به …

خاطرات دوره 6 ماهه و عملیات بدر سال 1363 قسمت سیزدهم ادامه »

خاطرات دوره 6 ماهه و عملیات بدر سال 1363 قسمت دوازدهم

شبها و روزهای بعد برایمان سختر شده بود از آنجایی که عراق تمام توانش را جمع کرده بود که ما را از آن منطقه وادار به عقب نشینی کند، به همین دلیل هرچه تاکتیک وسلاح و نیرو و مهمات داشت در آن منطقه به معرض نمایش گذاشته بود. هواپیماهای عجیبی که به خاطر صدای ناهنجارِ …

خاطرات دوره 6 ماهه و عملیات بدر سال 1363 قسمت دوازدهم ادامه »

خاطرات دوره 6 ماهه و عملیات بدر سال 1363 قسمت یازدهم

همانطور که بی توجه به آتش شدید دشمن بر روی جاده در فکر شهید مجتبی صدیقی به عقب بر می گشتم ناگهان شهید بزرگوار منصور جلالی را دیدم که بر اثر شدت گلوله های دشمن از بغل جاده با ده بیست نفر به سختی در حال پیوستن به گردان کربلا بودند تا مرا دید صدایم …

خاطرات دوره 6 ماهه و عملیات بدر سال 1363 قسمت یازدهم ادامه »

خاطرات دوره 6 ماهه و عملیات بدر سال 1363 قسمت دهم

دربین راه چشمم به شهدا ومجروحان زیادی افتاد و به دنبال بچه های گردان کربلا میان آنهایی که صورتهایشان واضح تربود میگشتم. مدام نگران دوستان وهمرزمان خوبم در گردان کربلا بودم. آتش شدیدی دشمن بر سر نیروهای ما میریخت ومن تنها به عشق دیدن گردان کربلا مخصوصا شهید مجتبی صدیقی کیلومتر ها دویدم تا به …

خاطرات دوره 6 ماهه و عملیات بدر سال 1363 قسمت دهم ادامه »

خاطرات دوره 6 ماهه و عملیات بدر سال 1363 قسمت نهم

درحالی که نیم نگاهی به سمت شلیک دوشگاه دشمن داشتم تمام فکر و ذهنم در جستجوی راهی برای فرار بود، به آرامی و با شنا کردن خودم را آهسته از دشمن دور میکردم . گلوله ها که به داخل آب میخورد قطرات آب مانند ترکش به صورتم میخورد و جلوی دیدم رو میگرفت چند متری …

خاطرات دوره 6 ماهه و عملیات بدر سال 1363 قسمت نهم ادامه »

خاطرات دوره 6 ماهه و عملیات بدر سال 1363 قسمت هشتم

تیراندازی آنقدر شدید شد که همه قایقها از آبراها به داخل نی زارها رفتند و برای بیرون اومدن از توی نی ها باید نی کشی میکردیم منورها منطقه را مثل روز روشن کردند هر قایقی به سمتی میرفت . بچه های اطلاعات عملیات ما را در مسیرها وآبراه های فرعی بردند گلوله ها آنقدر زیاد …

خاطرات دوره 6 ماهه و عملیات بدر سال 1363 قسمت هشتم ادامه »

پیمایش به بالا